دو کلمه

Saturday

«مثلث شادمانی انسان»


سه چیز انسان را شاد می‌کند؛

اولین مورد، ارتباط‌های انسانی است، دوستهای خوب، مهربانی

دوم طبیعت است، به‌خصوص طبیعت جاندار مثل گل‌ها و گیاهان

سومین مورد نیز، خندیدن است

فکرش را بکن هر سه مجانی هستند!

                                                 بی هیچ بهایی!








.

کلم زندگی

شخصی اولین بار یه کلم دید؛

اولین برگش رو کند، زیرش یه برگ دیگری بود و زیر آن برگ یه برگ دیگه و باز هم یه برگ دیگه...
با خودش گفت: 
چه چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچ شده؟!
اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد،
متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده بلکه کلم مجموعه ی این برگهاست...

داستان زندگی هم مثل همین کلم هست، ما روزهای زندگی را تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده!

در حالیکه همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم...

و چقدر دیر میفهمیم که بیشتر غصه هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود!

زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم...










.

بازیگر، می تواند نقشهای زیادی را بازی کند،

ولی در پایان، 

باید "خودش" به عنوان ِ انسان، بمیرد.


لودویگ ویتگنشتاین


انسان منطقی خود را با جهان منطبق میسازد
و انسان غیرمنطقی مقاومت میکند و میکوشد جهان را با خود وفق دهد.

بنابراین همه ی پیشرفتها به انسانهای غیرمنطقی بستگی دارد.

ریچارد بروک

گُدرت!

گُدرت! 



مرحوم صدر الممالک اردبیلی از عرفای بزرگ بود.
بعضی از آخوندها همیشه به دلیل عرفان، او را لعن و طرد می کردند...
تا آن که محمد شاه قاجار، لقب صدر الممالکی به او داد و او را راس علمای آذربایجان قرار داد. 

از همان ساعت بسیاری از علمای لعن کننده به تعظیم و تکریم وی پرداختند و در تقرب به ایشان، ته لیوان او را به عنوان تبرک از یکدیگر می ربودند. 

تا آن که ایشان روزی که همه به اصطلاح علما حضور داشتند، بالای منبر رفت و پرسید:
آقایان علما، بفرمایید مطهرات چند تاست؟

همه شمردند: آب، آتش ....استحاله ...آفتاب و...

چند مرتبه از علما پرسید و گفتند، اما ایشان می گفت: نخیر، یکی کم گفتید!

آخر خودش با لهجه شیرین تركی گفت: 

و آن که شما نگفتید، گودرت(قدرت) است!

من تا دیروز که آدمی عادی بودم، شما مرا صوفی و نجس می دانستید، اماحالا که به حکم حکومت حاجی صدر شده ام، پاک و مطهر شده ام، پس «گودرت» از مطهرات است!!

آری .... قدرت!!

آزاد اندیشی در گرو تعلیق باورها است!

آزاد اندیشی در گرو تعلیق باورها است!

... تا کسی باورش را تعلیق نکند، هیچ چیز نمی تواند بفهمد!
برای ابد، راه فهم برای او بسته است کسی که همه چیز را براساس عقیده خودش بخواهد بفهمد، هیچی نمی فهمد.
نه اینکه باورش را از دست بدهد بلکه در پرانتز بگذارد و بعد فکر کند که چی درست است و نیست و الا اگر بخواهد همه چیز را با عقیده خودش بخواهد بفهمد تا ابد راه فهم برای او بسته است.
سقراط در یکی از سخنان جاودانه خود ادعا کرده است که وی «می داند که نمی داند»
در این جمله به وضوح می بینیم که حتی جهل و نادانی در پرتو نوعی علم و آگاهی آشکار می شود.
یعنی نادانی هنگامی معنی نادانی پیدا می کند که دانسته شود آن نادانی است؛
به گونه ای که اگر خود نادانی دانسته نشود، هرگز از آن نشانی نمی توان یافت.
-
دکتر ابراهیمی دینانی

چیزی ویرانگرتر از ایــن نـیست کـه دریابیم
فریـب همـان کسانی را خــورده ایم کـه باورشان داشته ایم

(لئو بوسکالـیا)

سرایدئولوژی پسندی آدمیان این است که بی عقلی، آسان تر و مطبوع تر از تعقل است.
بسیاری از آدمیان اساساَّ مایل نیستند که از عقل خود زیاد استفاده کنند.
روبرو شدن با عقل و بهره جستن از آن وحشت آور است.
سِر اینکه ما تا کنون از عقل وحشت نکرده ایم آن است که عقل مان را کاملا به کار نگرفته ایم.
حقیقتا اگر کسی پای عقل محض را به میان بکشد و فقط تابع فرمانها و داوری های عقل باشد، پا به وادی بسیار وحشت انگیزی نهاده است.
استفاده از عقل فوق العاده سنگین و مسولیت آفرین است.
متفکران بزرگ را هرگز نباید خرد شمرد. اینان کار سهمگینی می کرده اند و آن دست و پنجه نرم کردن با عقل بوده است . 
آدمیان در اکثر موارد عقل خود را به دست نیروهای دیگر می سپارند و آن را به چیز دیگری می فروشند و ترجیح می دهند بیش از آنکه محقق باشند، مقلد باشند.
و این هم آفت دیگر جوامع ایدولوژیک است که در آنها تقلید بر تحقیق غلبه می کند...
و کمتر کسی است که در این جوامع دلیرانه و رندانه به پیش بتازد و در تمام موارد به داوری عقل خود اتکا کند و هیچ حکمی را جز به داوری خرد، معتبر نشمارد...
همین سوء ظن نسبت به تعقل است که باعث می شود در جوامع ایدئولوژیک، بی رمق ترین و ناسنجیده ترین استدلال ها، در دفاع از ایدئولوژی قدر ببیند و بر صدر بنشیند، و پخته ترین و پیجیده ترین بحث هایی که مدافعانه نیستند خفه و خاموش شود.

عبدالکریم سروش

انسان مسووليت گريز و تقلید

معتقدم انسان مسووليت گريز است 
و به همين دليل از دين جنبه دستوری آن را برميگزيند 
و عمل "انتخاب" را به بيرون از خود محول ميكند.
جنبه های اخلاقی و عرفانی دين احتياج به تعمق و تفكر دارد و راه پر خطری است كه هركسی در آن پا نميگذارد.
بنابراين جنبه فقهی دين راهگشای اكثريت افراد است تا وقتی كه آمادگی راه افتادن را پيدا كنند.
Read more »

راز سکوت...

بشر موجودی منطقی نیست، موجودی است منطق تراش.
به هر کار دست زد و به هر چه عادت کرد، سعی می‌کند برای آن دلیلی بتراشد و عذر و بهانه ای بیاورد...
وقتی حرف می‌زنیم، بیشتر می‌خواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را،
کسی که قانع شده باشد، کسی که به اندیشه‌های خود ایمان داشته باشد، 

اصلا حرف نمی‌زند...


«یادداشتهای شهر شلوغ»/ «فریدون تنکابنی»

رفتن

وقتی
کسی حرف از رفتن میزند
مدت هاست رفته!
فقط می خواهد مطمئن شود

چیزی از خودش در شما

جا نگذاشته باشد...

شبلی مرد عارفی بود که شاگردان زیادی داشت.
حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
روزی شبلی به شهری می رود به نانوایی رفته درخواست نان میکند، ولی چون لباس مندرس و کهنه ای به تن داشت، نانوا به ایشان نان نداد. شبلی رفت.
مردی که آنجا بود همشهری شبلی بود، به نانوا گفت این مرد را میشناسی، گفت نه، گفت این شبلی بود.
نانوا گفت من از مریدان اویم. دوید دنبال شبلی که آقا من میخواهم با شما باشم. شاگرد شما باشم. شبلی قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنید من امشب تمام آبادی را شام میدهم. شبلی قبول کرد، وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت شبلی من سوالی دارم،
گفت بپرس.
گفت دوزخ یعنی چه؟
شبلی جواب داد:
دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به شبلی ندادی، ولی برای رضای دل شبلی یک آبادی را شام دادی.

به قول مولوی
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زان که بد مرگی است این خواب گران